السلام علیک یا ابا الحسن ،یا امیر المومنین یا علی بن ابی طالب ، یا حجت الله علی خلقه ، یا سیدنا و مولانا ، انا توجهنا و استشفعنا و توسلنا بک الی الله و قدمناک بین یدی حاجاتنا ،یا وجیها عند الله ، اشفع لنا عندالله .
درود بر پیامبر گرامی اسلام که پیامبر رحمت و لطف بود. درود بر خاندان گرامی او که همگی نوری در تاریکی بودند .
همانا که حافظان امت و نشانه ی روشن دین و ترازوی سنجش فضائل هستند.
در شبی با خدای خود رازو نیاز می کنم که شب بسیار عزیزی است ، شب قدر ، شب خیرات ، شب برکات!
خدایا ! از اینکه 50 سال عمر با عزمت با سلامتی جسمی به بنده عطا کردی سپاسگذار و شاکرم.
خدایا ! وابستگی های دنیایی را از من دور کن و برایم بی ارزش قرار بده تا بتوانم زود از آن بگذرم .
خدایا ! عبادات ناقص و خیرات حسنات نا چیز بنده حقیر را مورد قبول خودت قرار ده.
خدایا ! بر خانواده سخت گرفته ام. بخاطر هجرت زیاد و عدم رسیدگی، آنها را از من راضی گردان.
خدایا ! اگر عمری از من باقی است و نمی توانم درست به کار بگیرم به رهبرم( آیت الله خامنه ای ) عطا فرما.
خدایا ! آرزویی ندارم. آرزوی بنده آزادی قدس شریف و پیروزی اسلام شکست آمریکاست .
خدایا ! تو به من قدرت و توفیق دادی تا با دشمنان دین در سخت ترین شرایط بجنگم. پس ختم زندگی دنیاییم شهادت در راه خود(حق) باشد و در لباس سبز پاسداری ، تا در کنار دوستان شهیدم آرام گیرم .
والسلام
سرباز خاکی ولایت،سعید قهاری سعید
سال 82
مراسم بزرگداشت شهادت سردار سرتیپ پاسدار حاج سعید قهاری سعید فرمانده لشکر 3 نیروی مخصوص حمزه سید الشهدا (ع) جمعه 19 اسفند 90 – تهران – اتوبان شهید چمران – پل مدیریت – دانشگاه امام صادق (ع) بعد از نماز مغرب و عشا برگزار خواهد شد.
در فروردین ماه 1331 خداوند متعال فرزند پسری به آقا حسینعلی عنایت کرد که نامش سعید نامیدند از همان ابتدا عنایات خداوند متعال برای نورسیده مشهود بود درهای خیر و برکتی هم که با تولد او به روی خانواده باز شده بود و همه را بیش از پیش متوجه این حقیقت می کرد که سعید فرزند دوم خانواده فرزند پر خیر و برکتی است که از همان روز که چشم گشوده موجبات رزق و روزی بیشتر و خیر و برکت برای اهالی خانواده شده است.
سعید از همان دوران کودکی در مجالس مذهبی حضوری پررنگ داشت همزمان با ورود به دبستان در جلسات روضه، مرثیه و سخنرانیهای مذهبی شرکت می کرد. او همواره شکل گرفتن شخصیت دینی و موفقیت های معنوی اش را مدیون حضور در همین جلسات میدانست در سال 56-55 یعنی به محض آنکه به سن جوانی رسید یعنی 23-24 سالگی فعالیت انقلابی خود را بر علیه رژیم پهلوی شروع کرد و چندین بار به دست دژ خیمان نظام شاهنشاهی یعنی ساواک دستگیر و به زندان روانه شد و مورد شکنجه و آزار قرار گرفت.
دوره جوانی اوقات فراغت خود را در خدمت خانواده پدر و مادر بود با وجود غنی بودن خانواده ولی دست از کار و تلاش برنمی داشت تا به نوبه خود سهمی در تأمین معاش خانواده داشته باشد فعالیت در کنار تحصیل وجودش را برای سختی های آینده آماده می ساخت و به گونه ای بار می آمد که آماده زندگی سخت باشد.
« سالهای مبارزه »
در سالهای اوج گیری انقلاب در تظاهراتها و پخش اعلامیه و... نقش فعال را در همدان ایفا کرد در سال 56-57 با حضور در تشکیلات مخفی، در عملیاتهای مسلحانه علیه رژیم شرکت داشت. در اولین روزهای پیروزی انقلاب اسلامی یکی از مهره های اصلی کمیته و سپاه پاسداران همدان شد و همزمان با شکل گیری کمیته و بعد سپاه همدان به عنوان مسئول بسیج سپاه همدان و بعد مسئول آموزشی مشغول به کار شد که بعد از مدت یک سال نیم از تشکیل سپاه همدان به عنوان اولین فرمانده سپاه نهاوند معرفی شد که در کنار شهیدان طالبیان – شهید محسن امیدی امام جمعه وقت شهید حیدری – شهید رسولی از سرداران بزرگ نهاوند افتخار خدمت پیدا کرد.
« غائله کردستان »
سال 58 به دنبال شروع غائله کردستان بتدریج همراه عده ای از برادران همدان راهی آن خطه شد و با به عهده گرفتن مسئولیت قسمتی از عملیات برعلیه حزب و پاکسازی این شهر از لوث وجود ضد انقلاب نمود همین آغازی شد برای ماندکار شدن در این استان محروم ولی این ماندگازی مانع از حضورش در جبهه های دیگر نگردید و او از طریق ارتباطی که با شهید چمران و خانم دباغ داشت در عملیات آزادسازی شهر مرزی پاوه در استان کرمانشاه نقش اساسی داشت که در تمام مدت جنگ پاوه در کنار شهید چمران چون ستاره ای می درخشید و هیچ وقت از کار و فعالیت خسته نمی شد به قول خودش وقتی عملیات پاوه تمام شد رفتن برای همدان برای امتحان درسی که شهید چمران گفت آقا سعید کجا میروی گفتم میروم همدان امتحان دارم گفت امتحان تو همین جاست. شما رزمنده و آدم هستید باید اینجا بمانید ولی من... که به توصیه شهید چمران ماندم و الحمدلله در این عملیات و پاکسازی رو سفید درآمدم.
در سال 63 فرماندهی سپاه جوانرود و بعد سال 66 اوج جنگ و قضیه شیمیایی حلبچه فرماندهی سپاه پاوه به او محول شد تا پایان یافتن این مدت مأموریت در بیش از 50 عملیات پاکسازی غرب کشور حضوری فعال داشت جزء اولین کسانی بود که در شیمیایی شهر مظلوم حلبچه به کمک شتافت و نقش مؤثر ایفا کرد و همچنین شرکت فعال در عملیات والفجر 10 که خود نوعی تحمل رنجها و مصائب را به گردن گرفت.
در دوران حضورش در کردستان بسیار زحمت کشید و با تمام توان جسمی و معنوی که داشت به کار می گرفت و حتی میتوان گفت که ساعتها و روزها بدون غذا بسر می برد و گاهی خودش ابراز میداشت که در 24 ساعت فقط یک کمپوت خوردم دیگر وقت غذا خوردن و نشستن نداشته ام.
اواخر 66 برای دوره سوم دافوس به تهران فراخوانده شد که آن بزرگوار دوره و دانشگاه هیچوقت او را از نیاز به منطقه دور نکرد در زمانی که مشغول دوره دافوس بود عملیات مرصاد (منافقین) در غرب کشور (اسلام آباد، سر پل ذهاب، کرمانشاه) پیش آمد که فوراً دوره دافوس را ترک کرد و به منطقه خود را رساند که نقش بسیار مؤثری در عملیات مرصاد پیدا کرد و بعد از عملیات دوباره به تهران برگشت برای ادامه دوره.
و در آخر هم از آذرماه 85 فرمانده لشکر3 نیروی مخصوص حمزه سیدالشهداء را بر عهده گرفتند که تا روز شهادت یعنی 4اسفند 85 در لشکر خدمت نمودند.
و جانباز شیمیایی که در سالهای آخر تشخیص داده شده بود.